روایت غیرخطی چیست: معرفی تکنیک ها و نمونه های آن

نوشتن یک داستان کوتاه، رمان یا فیلمنامه بسیار خوب، فراتر از ارائه یک فرضیه هیجان انگیز و اصلی است. هر چند بی شک مفهوم اهمیت زیادی دارد؛ اما برای موفقیت باید یک طرح عالی در کنار آن باشد. این طرح اساساً نحوه بیان داستان را مشخص می‌کند که معمولاً به آن روایت گفته می‌شود.

اما ساختارهای روایی آزموده شده و معتبری وجود دارند که می‌توانید از بین آنها انتخاب کنید؛ مثل ساختارهای روایت خطی و غیرخطی. در اولی رویدادها به ترتیب زمانی نشان داده می‌شوند؛ اما در دومی داستان‌ها به شیوه‌ای نامنظم به تصویر کشیده می‌شوند.

اگر دوست دارید با نحوه خلق یک روایت غیرخطی آشنا شوید و می‌خواهید بدانید که چگونه می‌توانید از آن استفاده کنید؛ توصیه می‌کنیم این مطلب شبکه مترجمین راستین را تا انتها بخوانید.

 

مفهوم روایت غیر خطی

روایت غیر خطیبهترین راه برای توصیف یک روایت غیرخطی (Nonlinear Narrative)، تعریف طرح خطی است. اگر قرار باشد نموداری از یک اینگونه روایت رسم شود؛ این نمودار به صورت یک خط مستقیم خواهد بود که از ابتدا تا وسط و سپس انتهای داستان ادامه پیدا می‌کند. معمولاً توالی داستان در آن به صورت A > B > C نشان داده می‌شود.

این نوع طرح اغلب با توصیف محیط و شخصیت‌ها شروع می‌شود و پس از آن مجموعه‌ای از اتفاقات رخ می‌دهند که در نهایت به اوج می‌رسند. این قسمت از داستان مملوء از هیجان و تنش است. در پایان داستان، مشکلات قهرمان یا حل می‌شوند و یا به هر شکل دیگری حل و فصل می‌گردند.

اما در نقطه مقابل روایت غیرخطی نوعی تکنیک است که در آن داستان به صورت یک خط مستقیم (یعنی شامل آغاز، میانه و پایان) ارائه نمی‌گردد. هر چند در اینجا نیز داستان دارای شروع، میانه و پایان است؛ اما رویدادهای این سه بخش به صورت غیر یکنواخت در قالب زمان ارائه می‌شوند.

در روایت غیر خطی ترتیب رویدادها به شیوه‌های مختلف به هم می‌ریزد. مثلاً ممکن است طرح از وسط داستان شروع شود؛ سپس به ابتدای قصه برگردد تا به مخاطب نشان دهد که چگونه قهرمان به این نقطه رسیده است. چنین طرحی را می‌توان به شکل B > A > B > C یا B > A > B > A > B > C نشان داد. بهرحال به عقیده بسیاری طرح اول، یعنی B > A > B > C یک روایت خطی است؛ زیرا به استثنای آغاز داستان، بقیه رویدادها در یک خط مستقیم دنبال می‌شوند.

 

تکنیک های روایت غیرخطی

اگر به انتخاب یک روایت غیرخطی برای داستان خود فکر می‌کنید؛ الگوهای مختلفی برای انتخاب وجود دارند. چند نمونه از آنها عبارتند از:

  • پس گرا (Retrograde): این یک تکنیک روایت غیرخطی است که در آن رویدادها به ترتیب زمانی، اما به صورت معکوس روایت می‌شوند.
  • زیگزاگ (Zigzag): در آن داستان به صورت متناوب بین دوره‌های مختلف، مثلاً زمان حال و گذشته روایت می‌شود. به عنوان مثال در فیلم "یادگاری (Memento)"، صحنه‌های دارای ترتیب زمانی با صحنه‌های معکوس ترکیب گردیده‌اند.
  • فلاش‌ بک (Flashback): در این روش رویدادهای داستانی در زمانی زودتر از روایت فعلی اتفاق افتاده‌اند. از گذشته ‌نما معمولاً برای ارائه بخش‌های حیاتی از پس زمینه داستان استفاده می‌شود.
  • فلش‌ فروارد (Flashforward): رویدادها به صورتی به تصویر کشیده می‌شوند که در آینده رخ خواهند داد. با استفاده از تکنیک آینده نما می‌توان توضیحاتی منطقی برای رفتارهای یک شخصیت در زمان حال ارائه کرد.
  • Syllepsis: در این روایت غیرخطی، رویدادها براساس معیارهایی به غیر از ترتیب‌های زمانی گروه بندی می‌شوند. به عنوان مثال ممکن است رویدادها دارای مضامین مشترک باشند و یا شاید از نظر فضایی با هم ارتباط داشته باشند.
  • Achrony: در آن رویدادها به صورت تصادفی مرتب می‌شوند. همچنین درک رابطه بین ترتیب زمانی رخدادها و ترتیب روایت آنها بسیار دشوار است.

 

 

دلایل استفاده از روایت غیرخطی

روایت غیر خطیاز آنجاییکه در یک روایت غیر خطی رویدادها به ترتیب زمانی رخ نمی‌دهند و بیشتر به صورت یک الگوی علت و معلولی در کنار هم چیده می‌شوند؛ لذا به عملکرد حافظه انسانی بسیار نزدیک هستند. حافظه انسان مانند یک ضبط صوت نیست که رویدادها را به ترتیبی که اتفاق افتاده‌اند، پخش کند. بلکه رویکردی کاملاً ذهنی و غیرمنطقی دارد.

انسان‌ها گاهی اوقات خود به خود یک اتفاق بی اهمیت را به خاطر می‌آورند؛ اما در عین حال نمی‌توانند ماجرایی را به یاد بیاورند که ممکن است تاثیر قابل توجهی بر زندگی آنها گذاشته باشند. این بدان معنی است که حافظه انسان جایز الخطا و غیرقابل اعتماد است. روایت های غیرخطی می‌توانند همانند یک پیش زمینه نشان دهند که حافظه انسان چگونه گذشته را بازآفرینی می‌کند.

برخی دیگر از دلایل استفاده نویسندگان از طرح های غیرخطی عبارتند از:

 

به منظور ایجاد تنش

استفاده از طرح غیرخطی یک راهکار عالی برای افزایش حال و هوای معماگونه داستان است که به نوبه خود باعث ایجاد تعلیق در قصه می‌شود. از آنجاییکه نحوه بازگویی داستان توسط یک روایت غیرخطی، بسیار متفاوت‌تر از ترتیب زمانی رویدادهاست؛ لذا تجربه احساسی غنی و پیچیده‌تر را برای خواننده به ارمغان می‌آورد.

 

برای توسعه شخصیت

اگر شخصیت داستانی شما فاقد عمق است؛ می‌توانید از یک روایت غیرخطی برای توسعه موثرتر شخصیت او استفاده کنید. با جابجایی طرح به جلو و عقب در زمان قادر خواهید بود تا انگیزه‌های یک شخصیت را نشان دهید. در ضمن مخاطب در اینجا دیدگاه واضح‌تری نسبت به نحوه تغییر شخصیت پیدا خواهد کرد.

 

پیوند موضوعی

گاهی اوقات مضامین فرعی یک داستان به جای اینکه از طریق علت و معلولی با هم رابطه داشته باشند؛ به واسطه یک موضوع فراگیر به هم پیوند می‌خورند. در این صورت یک روایت غیرخطی به شما کمک می‌کند تا ارتباط مضمونی بین خطوط مختلف داستان را به وضوح نشان دهید.

 

روایت غیرخطی

 

نمونه هایی از روایت های غیر خطی معروف

اگر قصد دارید یک داستان عالی بنویسید؛ بررسی موفق ترین و محبوب ترین روایت های غیرخطی به شما کمک شایانی می‌کند. چند نمونه از روایت های غیرخطی فراموش نشدنی عبارتند از:

 

خشم و هیاهو (The Sound and the Fury)

این اثر ویلیام فاکنر (William Faulkner) را هرگز نمی‌توان به صورت سطحی مطالعه کرد. خواندن آثار وی بسیار دشوار هستند. این امر تا حدودی به دلیل تکنیک‌های پیچیده و فوق موثر روایت‌های اوست. فاکنر در رمان خشم و هیاهو، آگاهانه تمایز بین گذشته و حال را محو می‌کند، و روایت مدام در زمان به جلو و عقب می‌پرد. به این ترتیب نویسنده توانسته تا پیوندهای تلخ بین گذشته و حال را نشان دهد.

 

داستان عامه پسند (Pulp Fiction)

فیلم داستان عامه پسند احتمالاً مشهورترین فیلم کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino) و نمونه‌ای عالی از یک روایت غیرخطی است. تارانتینو در اینجا شخصیت‌هایش را چندین بار و از دیدگاه‌های مختلف، از طریق طرحی که از سه خط داستانی مجزا فاقد ترتیب زمانی تشکیل شده، معرفی می‌کند. در این فیلم بیننده در فهمیدن اینکه این خطوط داستانی چگونه به هم مربوط می‌شوند و رویدادها به چه ترتیبی اتفاق می‌افتند با مشکل مواجه می‌گردد؛ همین امر باعث افزایش حس رمز و راز و تعلیق در داستان می‌شود.

 

درخشش ابدی یک ذهن پاک (Eternal Sunshine of the Spotless Mind)

این فیلم نمونه دیگری از یک روایت غیرخطی است. فیلم از جایی شروع می‌شود که جوئل یکی از شخصیت‌های اصلی داستان، کار خود را رها می‌کند و سوار یک قطار می‌شود، و در آنجا با دیگر شخصیت اصلی قصه، یعنی کلمنتاین آشنا می‌گردد. اگر چه آنها یکدیگر را نمی‌شناسند؛ اما از داشتن یک ارتباط، احساس ناراحتی می‌کنند.

بقیه داستان به صورت آزادانه بین گذشته و حال در حرکت است و واقعیت نحوه ارتباط آنها را منعکس می‌کند. در اینجا نویسنده فیلم، یعنی چارلی کافمن (Charlie Kaufman) با جهش روایی بین گذشته و حال نشان می‌دهد که چه چیزی انگیزه‌ بخش اعمال شخصیت‌هایش می‌شود.

 

کلام پایانی در خصوص روایت غیر خطی

در دنیای ادبیات، بسیاری از کتاب‌ها و رمان‌ها از طرح غیر خطی برای پیشبرد داستان استفاده می‌کنند. این مورد به سلیقه نویسنده بستگی دارد و همانطور که مشاهده کردید؛ تکنیک‌های متنوعی برای پیاده‌ سازی آن وجود دارد. در این گفتار به چند مورد از نمونه‌های اینگونه روایت اشاره کردیم. اگر شما هم مثال‌های دیگر سراغ دارید؛ لطفا در بخش نظرات آنها را معرفی نمایید.